یـادتـ بـاشـد...
وقـتـی وقـتـشـ بـرسـد...
چـشـمـ در چـشـمـ مـوعـود...
فـقـط آنـهـایـی سـربـلـنـدنـد...
کـه در کـوفـه ـی انـتـظـار...
مـسـلـم ابـن عـقـیـل را...
فـهـمـیـده بـاشـنـد
محمدعابدینی
92.7.23
نظر بدهید
 |
صدای ترد دانه های تسبیح تو
میان چک چک قطره های باران
شنیدنیست آقا
....................
قطار خاطرات نفسگیرت
روی ریلی از بغض های سالخورده
حسرت های همیشگی من را
به باران های دوردست می برد
....................
در دور افتاده ترین سیاره هم که باشی
یاکریمِ دلدادگی من
روی شانه های احساست خواهد نشست
....................
پلک که می زنی
پرواز پرستو ها عقب می افتد
گیسویت را که بر باد می دهی
رویای خیس ماهی ها را موج می برد
رحمی کن
و با این واژه های عسلناکت
شور تغزل های شبانه ام را به یغما نبر
....................
و خـــداونـــد بـــه فـــکـــرِ دلِ عـــاشـــق ـهـــا هـــســـتـــــــــــــ.........
....................
قـرار هـسـت بـبـارد کـسـی در ایـن بـرهـوتــــــــــــــ.....................
....................
..........ــــــــــتـو عـاشـقـانـه تـریـن مـصـرع خـداونـدی
....................
..........ــــــــــکـسـی نـدیـده کـسـی را چـنـان کـه مـن او را
..........ــــــــــکـسـی نـکـشـتـه کـسـی را چـنـان کـه او مـن را
....................
..........ــــــــــکشانده باد دلم را به سمت و سوی کسی
....................
عـمـری ـسـت بـا دو بـال غـزل زائـرِ تـو ام
بـگـذار تـا خـیـال کـنـم شـاعـرِ تـو ام
....................
..........ــــــــــمـی آیـد و مـی رود کـسی مـثـل نـفَـســــــــــ..........
...................
.....ـــــمـــن
.....ـــــمـــشتریِ سرگردانِ کهکشانِ چشم های تو ام
.....ـــــپـــلکی بزن و دنیای مرا به مهمانیِ آخرالزمانِ عشقِ خود ببر
....................
نامت محمد است و در اعماق میم تو ...
... باران و عشق و قافیه آغاز می شود
....................
قــطـار قـافـیـه در ایــســتــگاهـ بــاران بـود
و چـشـم ـهـای غــزل خـیره بـر بیابان بـود
.....
و یک نـفر که دلش مثل شعر می جوشید
و آسمان که لـبش مـاه بـود و خـندان بـود
...
1390/7/6
آسمان خیال